دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۰
کد مطلب : 5679
جالب است ۰
پس از تخریب بقیع، یک عالم ایرانی در سفری به عربستان با پادشاه وقت سعودی دیدار و مجوز مشخص‌کردن حدود قبور ائمه بقیع و رفع منع زیارت را گرفت.
نقشه زیرکانه یک ایرانی برای نجات قبور ائمه بقیع
به گزارش کارآفرينان نيوز در سال ۱۳۴۴ هجری قمری فاجعه‌ای در دل تاریخ تشیع ثبت شد که تا امروز نیز زخمش تازه است؛ تخریب قبور ائمه اطهار علیهم‌السلام در قبرستان بقیع به‌دست وهابیت. خاک‌هایی که روزگاری مأوای زیارت عاشقانه میلیون‌ها دل‌باخته‌ اهل‌بیت بود، به تل‌ خاک‌هایی سرد و بی‌نشان تبدیل شده بود. این جنایت همان قدر که قلب شیعه را داغدار کرد، واکنش‌های گسترده‌ای را در سراسر عالم اسلام به دنبال داشت. شهرها سیاه‌پوش شدند. منابر به سوگ نشستند، دسته‌های عزاداری شکل گرفتند و قلوب مؤمنان در غربت بقیع می‌تپید. اما در میان سیل اندوه و اعتراض معدود افرادی بودند که تنها به گریه و گلایه بسنده نکردند، بلکه با غیرت دینی و درایت عملی، در پی چاره‌ای بودند. یکی از این شخصیت‌های کم‌نظیر، عبدالرحیم حائری ملقب به «صاحب‌الفصول» از شاگردان برجسته میرزای قمی بود.هنگامی که خبر تخریب بقیع به گوشش رسید، آن را نه فقط هتک حرمتی به قبور مطهر بلکه هجوم به هویت شیعه دانست. درد او در سکوتی نبود که از سر ترس باشد، بلکه از فکری بود که در دل آن غوغا می‌جوشید: اگر امروز ساکت بمانیم، فردا اثری نخواهد ماند؛ نه از قبور، نه از زیارت و نه از هویت تاریخی شیعه.
درحالی‌که علمای کشورهای مختلف از جمله ایران، پاکستان، ترکیه و هند تلاش‌هایی برای مکاتبه با حکومت سعودی کرده بودند اما همه با درِ بسته مواجه شده بودند. پادشاه عربستان و علمای وهابی، ساختن یا حتی ترمیم قبر و قبه را «بدعت» و «حرام» می‌دانستند و اجازه هیچ‌گونه احیای بقیع را نمی‌دادند. درعین‌حال از درآمد زائران و حجاج هم نمی‌توانستند چشم‌پوشی کنند؛ چرا که اقتصاد عربستان هنوز به نفت وابسته نشده بود و نیازمند ارز زائران بود.در چنین شرایطی، علامه حائری تصمیم گرفت نخست احساسات عمومی را سامان دهد و مردم را به حرکت وا‌دارد. مکان انتخابی او حرم امام حسین علیه‌السلام در کربلا بود؛ جایی که شعله عاطفه شیعی به‌راحتی شعله‌ور می‌شود.در آستانه حج، منبری در صحن امام حسین علیه‌السلام برایش فراهم شد. حرم موج می‌زد از جمعیت. همه منتظر کلامی بودند که از دل‌درد بسوزد. علامه برخاست و با همان صلابت حوزوی نگاهی به جمع انداخت و به اهمیت تشرف به حج تمتع اشاره کرد.علامه از همه خواست به‌صورت جداگانه تلگرافی به سفارت عربستان بزنند وضعیت امنیت در آن سرزمین را برای حج جویا شوند. تلگراف‌ها که روانه شد، موجی از فشار بر سفارت عربستان وارد آمد. پاسخ پادشاهی برخلاف انتظار مثبت بود: «امنیت شما را تضمین می‌کنیم.»
پس از این موفقیت، علامه بار دیگر در صحن حرم سخن گفت. صف‌هایی طولانی برای دریافت جواز حج شکل گرفت. هزاران زائر با الهام از سخنان این عالم بصیر، مهیای سفر شدند. اما علامه هدفی فراتر از حج داشت.او همراه با هیئتی از علما و بزرگان ابتدا به سوریه رفت. در آنجا نماینده سعودی نزد صاحب‌الفصول رفت و گفت که شما در امان هستید، اختیار عمل دارید. این به‌نوعی دعوت رسمی صاحب الفصول برای انجام مناسک حج بود.صاحب الفصول از طریق سوریه به عربستان رفت؛ سفری که مقصدش فقط عرفات و منا نبود بلکه بقیع بود و حرمتِ فراموش‌شده‌اش. سفر، آسان نبود. آن روزها نه خبری از خطوط هوایی منظم بود، نه امنیت راه‌ها تضمین شده. ورود به حجاز نیز برای علما و زائران شیعه با سوءظن همراه بود. در عربستان پیش از آغاز مناسک، موضوع رؤیت ماه بین شیعه و اهل‌سنت اختلاف‌برانگیز شد. سعودی‌ها روز عید را اعلام کرده بودند اما برای علامه، هنوز یقین حاصل نشده بود. بر همین اساس، تصمیم گرفت مناسک را با محاسبات شرعی خود انجام دهد. نماینده حکومت نزد او آمد و گفت: «شما در امان هستید، و در این امر اختیار دارید.» این نخستین اعتراف به استقلال فقهی شیعه از سوی حکومت سعودی بود.
پس از اعمال حج، دعوت رسمی از سوی پادشاه سعودی عبدالعزیز بن سعود به علامه رسید. همراهان علامه نیز در این دیدار حضور داشتند؛ از جمله برخی علما و حتی رئیس وقت مجلس شورای ملی ایران. در قصر پادشاه که تحت تأثیر متانت و علم علامه قرار گرفته بود، با لحن احترام‌آمیزی گفت: «از من چیزی بخواهید تا برآورده کنم.»یکی از همراهان علامه با نیت خیر گفت: «از او سیاره (ماشین) بخواهید.» علامه که چنین پیشنهادی را در تضاد با نیت الهی خود می‌دید، با چهره‌ای برافروخته گفت: «من آن‌طور که آمدم، همان‌طور هم باز می‌گردم؛ حاجتم به سیاره نیست.» و برخاست تا مجلس را ترک کند.پادشاه با دستی بر شانه او، عذر خواست و گفت: «میهمانی امروز ناقص شد. فردا باز هم تشریف بیاورید.»فردا، مجلس رسمی‌تری برپا شد. این بار، پادشاه با اصرار گفت: «دلم می‌خواهد از من چیزی بخواهید.» علامه پرسید: «آیا در خواسته‌ام صادق هستید و پای تعهدتان می‌مانید؟» پادشاه اطمینان داد. آن‌گاه، علامه گفت: «درخواست من این است: اجازه دهید حدود قبور ائمه بقیع را مشخص کنیم و مردم بتوانند بدون منع زیارت کنند.»
در لحظه‌ای فضای مجلس تغییر کرد. پادشاه رنگ باخت و رگ‌های پیشانی‌اش ورم کرد. سکوت سنگینی حاکم شد. ناگاه عبدالعزیز به خود آمد، تبسمی کرد و گفت: «به عهد خود وفادارم. آن‌چه وعده دادم، عملی خواهد شد.»پس از این گفت‌وگو سندی رسمی نگاشته شد؛ با مهر و امضای شاه. متنی تاریخی که در آن، صراحتاً به احیای قبور، رفع منع زیارت و حفظ حریم پیامبر صلی‌الله علیه و آله تأکید شده بود. همچنین پادشاه وعده داد برای قبور دیواری کشیده شود تا از آلودگی و اهانت محفوظ بمانند.با این دستاورد، علامه و همراهانش به بقیع رفتند. خرابه‌ای بی‌در و پیکر پیش چشمشان بود؛ اما جای قبور هنوز پیدا بود. با کمک همراهان، دور قبور چهار امام را سنگ‌چین کردند تا مرزشان مشخص شود. سپس مرزبندی اطراف بقیع نیز انجام شد.این سنگ‌چین‌ها، همان‌هایی هستند که امروز، زائر در برابرشان می‌ایستد و می‌گوید: السلام علیکم یا ائمه البقیع.
علامه صاحب‌الفصول نه با شمشیر، نه با تملق که با منطق، زبان فصیح عربی و جایگاه علمی‌اش کاری کرد که حتی پادشاه عربستان نتوانست در برابرش بایستد. او نه‌تنها زیارت را برای شیعیان ممکن کرد، بلکه قبور را از محوشدن در خاک نجات داد. امروز هر سلامی که بر بقیع می‌دهیم، نشانی از همان سنگ‌هایی دارد که با دست غیرت یک عالم الهی گذاشته شد. او سفیر مظلومان بقیع بود؛ مردی از نسل عاشورا که پیام حماسه را با حج، عقل، و عزت به دل دشمن رساند.
 

انتهای خبر/
http://karafarinannews.ir/vdci.yawct1aq3bc2t.html
تگ ها
نام شما
آدرس ايميل شما